ای بار خدایی که خداوند جهانی
لشکر شکن و ملک ده و ملک ستانی
دریادل و مه طلعت و خورشید ضمیری
باران سپه و ابر کف و برق سنانی
فخرست به سلطانی تو پیر و جوان را
تا با خرد پیری و با بخت جوانی
چون مهر و سپهری و نه آنی و نه اینی
چون ابر و هژیری و نه اینی ونه آنی
چندین سخن نغز که دارد که تو داری
چندین سخن نغز که داند که تو دانی
شاهان جهان را به گه کین و گه مهر
از تخت برانگیزی و بر تخت نشانی
با تیغ به یک ساعت ملکی بگشایی
با جام به یک لحظه گنجی بفشانی
هرگز نبود شادی و هرگز نبود غم
آن را که برانی تو و آن را که بخوانی
در جام تو می بر صفت آب حیات است
چون خضر امیدست که جاوید بمانی